امسال سال نو خیلی مبارک بود زیرا در امسال پدرم ما را به شمـــال برده است! این بهترین مسافرتی است که پدرم ما را آورده است چـــون قبل از این هیـــچوقت ما را به مسافرت نبرده بود! در راه شمال به ما خیـــلی خوش گذشــــــت! ما در راه خیلی چپ کردیم! پدرم میگفت من میپیچم ولی نمیدانم چرا جــاده نمیپیچه! خواهرم یک بار دستش را از پنجره ماشین بیرون آورد تا پوست تخمـهاش را بریزد و یک ترانزیت از کنار ماشین ما رد شد و دست خواهرم از بازو کنده شـــــــــد و ما خیلی خندیدیم!
ما برای ناهار به اکبر جوجه رفتیم! البته من خود اکـــــــــبر آقا را ندیدم ولـــــــــــی پدرم که او را دیده است میگوید خیلی جوجه اسـت! من خیلی نوشــــــــابه خوردم و پدرم یک گوشه نگه داشت تا من با خیال راحت جیش کنم به طبیعت! در جاده خیلی برف آمده بود و ما برف بازی کردیم! مـــــن با گوله برف به پس کــــله پدرم زدم و او عصبانی شد و دست من را لای در ماشین گذاشـت و در ماشین را محکم بست!
ما به متلقو رفتیم و سر یک میز نشستیم و پدرم قیلـون و چایی ســـفارش داد . پدرم خیلی قشنگ قیلون میکشد. پدرم حتی در متل قـو هم از رژیمش دست بر نمیدارد .
کنار ما چند تا جوان نشسته اند و آواز میخوانند :میخوام برم زن بگیرم ! پولامو بدم ... بگیرم ! گوجه بدم رب بگیرم و ...
پدرم با این شعر خیلی حال میکند ولی مادرم عصبانی میـشود و با پارچ آب پدرم به صورت من میکوبد! ما 13 را در همانجا در کردیم البته پـدرم خیلی بیشتر از ما در کرد ولی به هر حال به ما خیلی خوش گذشت و من خیلی کتک خوردم ...
|